Saturday, November 04, 2006

ناب

شمع فسرده ای بَرَم نشسته آب می شود
چشم خمارخسته اش خموش خواب می شود

تیرگی هم ز هر جهت ، دامن نور می درد
عمر درخشش سرور ، عمر شهاب می شود

نیست دگر در آسمان ز مهر و ماه هم خبر
مهره ی مهر آسمان ، پشت سحاب می شود

چه می دوی چو آهوان، مست در این دیارغم؟
غزال ِ مست دشتی اش چنگ ِ عقاب می شود

چشم مبند به عالمی که گاه ِعجز و تشنگی
رنگ خوشش به هرطرف رنگ سراب می شود

عجب ز پیر نقشه گر! به هفت رنگ نقش او
نقشه ی بوم هستی آم ، نقش بر آب می شود

وآنچه که می سازمش دوباره از جان و دلم
به سیل ویرانگر او باز خراب می شود

دل است کزین رهگذر به درد می زند ولی
به شوق کس نمی تپد، بی تب و تاب می شود

گرچه نمانده است در او ز نیک و بد دگر اثر
بازم از این سرای بد ، پی ِ صواب می شود

وین همه رنج کهنه ام گرچه خرابه اش کند
.بازم ازاین خمر ِ خراب، چون می ناب می شود
سلما

1 Comments:

Blogger zagh said...

merc ke behem sar zady , manmamoolan hosele khoondane sheraye sakhto nadaram vali mohem ine ke hasty o hastam o gheyre ... benevis o bash

1:03 AM  

Post a Comment

<< Home